دو ماهی می شود 8 های عصر را با اشتیاق بیشتری از محل کارم بیرون میزنم و پر می کشم سمت ِ خیابان جمهوری، سینما کردستان، صندلی های قرمز و صحنه ی خاک گرفته، هوای دَم کرده و مخلوطی از عطرهای سراسیمه پاشیده شده روی بناگوش و مچ دست و زیر گردن، دو ماهی می شود که بعد از 8 عصر همانی می شوم که دوستش دارم، پای صحنه می نشینم و با ولع و حرص و اشتیاق و چشم هایی به قطر هشت و نیم میلیمتر، خنده ی آدم هایی که یکروز از فاصله دور می شناختمشان را می بینم، گریه هایشان، استرس ها، ترس ها، انتظار، لحظه به لحظه ی تمرین هایشان را می بینم و به خاطرم می سپارم، دو ماهی می شود که خودم را بیشتر از قبل دوست دارم .
سکانس دویست و سیزدهُم - اَمان از مردی که لالایی بخواند
ی ,ماهی ,صحنه ,های ,عصر ,لحظه ,می شود ,ماهی می ,دو ماهی ,شود که ,را می
درباره این سایت